مقدمه
از آنجایی که خداوند انسان را مختار آفریده و به او آزادی عمل داده است، بطوری که در هنگام انجام هر عملی، نسبت به فعل و ترک آن مختار است. از طرف دیگر، انسان ناچار است که با افراد همنوع خودش زندگی کند، تا به وسیلة تعاون همنوعان شان، نیاز های همگی برطرف گردد؛ بدین ترتیب اجتماع شکل میگیرد. و این هم بدیهی است که اجتماع قوام نمی یابد، مگر با جاری شدن قوانین، بدین صورت حکومت بوجود می آید، تا قوانین را در اجتماع پیاده کند. بنابراین؛ تک تک افراد اجتماع، باید قسمتی از آزادی خود را فدای قانون کند و از آزادی مطلق و بی قید و شرط خود چشم بپوشد، تا بقیة افراد اجتماع نیز به قسمتی از آزادی خود دست یابند.
حال حاکمی که قدرت را در دست گرفته، اگر صالح باشد، تلاش میکند که بر اساس منافع و مصالح اجتماع، امر و نهی نماید. به همین منظور یکی از شؤنی انبیای الهی، حکومت است، که زمینه رشد و تعالی مردم را برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت فراهم نمایند.
البته باید توجه داشت که حکومت در آموزه های قرآنی، به معنای خلافت و ولایت از سوی خداوند، برای بستر سازی و کمال یابی بشر است. به همین جهت است که در قرآن کریم، یکی از اهداف مهم بعثت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، تزکیة نفوس و تعلیم و تربیت، بیان شده است که؛ «هوالذی بعث فی الامین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة»[1] ابتدا مردم باید سخن حق را بشنوند، و آیات الهی را استماع کنند، در مرحلة بعد کتاب الهی را فراگیرند، در مرحلة سوم بوسیلة سنت، حکمت آیات الهی را درک نمایند، تا اینکه کلام الهی در عمق جان شان نفوذ نماید، و همة اینها مقدمه است برای رسیدن به تزکیه که همان هدف اصلی از بعثت است.
بنابراین؛ در نوشتة حاضر، تلاش شده است که در راستای تعلیم و تربیت، به یکی از عوامل مهم تعلیم و تربیت، تحت عنوان «نقش حکومت در تعلیم و تربیت از دیدگاه نهج البلاغه» بپردازد.
وماتوفیقی الا بالله العظیم.
تعریف واژه های کلیدی
الف- تعلیم
تعلیم در لغت به معنای آموزش دادن، آموختن و یاد دادن است. اما در اصطلاح به معنای انتقال اطلاعات، آموزه ها، و مفاهیم به یاد گیرنده است، خواه بطور رسمی باشد یا غیر رسمی. از نظر سطحی اینگونه دانسته میشود که تعلیم القاء موضوعی به ذهن شاگرد، توسط استاد است، که شاگرد به تقلید از استاد مطلبی را یاد میگیرد و آن را تکرار میکند. اما در حقیقت تعلیم ژرف تر از این است، زیرا؛ اگر دقت کنیم در مییابیم که تعلیم ایجاد دگرگونی در متعلم، و متحول ساختن او از حالت جهل به حالتی است که موجب رشد عقلی و استقلال فکری او میشود.
مسئله تعلیم در اسلام از چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند متعال در اولین آیات وحی میفرماید: «إقرأ باسم ربک الخلق خلق الانسان من علق... الذی علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم»[2] بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کسی که انسان را از خون بسته خلق کرد... همان کسی که به وسیلة قلم تعلیم نمود، و به انسان آنچه را که نمیدانست تعلیم کرد.
ب- تربیت
تربیت در لغت به معنای پروراندن، پرورش دادن، رشد دادن، افزایش دادن، و اخلاق و آداب را به کسی آموختن است. اما تربیت در اصطلاح به معنای فراهم کردن زمینه ها، برای شکوفا سازی استعدادهای بالقوه انسان در جهت مطلوب میباشد. به عبارت دیگر، تربیت، فعالیت منظم و مستمر در جهت کمک به رشد جسمانی، دینی، اخلاقی، اجتماعی و عاطفی است، و بطور کلی به پرورش و شکوفایی متربی بگونه ای که نتیجة آن در شخصیت متربی، بویژه در رفتار های او ظاهر شود را تربیت گویند.
تربیت از دیدگاه اسلام؛ عبارت است از به فعلیت رساندن قوای انسان، و پرورش دادن استعداد های او به منظور ایجاد تعادل و هماهنگی در آنها، بگونه ای که منجر به شناخت خداوند، و اطاعت از او، و رسیدن به کمال سعادت دنیوی و اخروی و جلب رضایت الهی گردد.
از نظر اسلام، کمال تربیت در این است که انسان متخلق به اخلاق الهی شود، و مؤدب به آداب الهی گردد. در فقه الرضا آمده است که: «ان جبرئیل(ع) أهبط الی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، فقال یارسول الله إن الله عزوجل یقرأ علیک السلام، و یقول لک اقرأ بسم الله الرحمن الرحیم، لاتمدن عینیک إلی ما متعنا به أزواجا منهم الایة فأمر النبی صلی الله علیه وآله وسلم، منادیا ینادی من لم یتأدب بأدب الله تقطعت نفسه علی الدنیا حسرات»[3] جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، نازل شده، عرض کرد، یا رسول الله خداوند عز وجل به تو سلام میرساند و میفرماید که بسم الله الرحمن الرحیم، را قرائت کن و به آنچه اصنافی از کفار را به آن بهره مند ساختیم چشم مدوز. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، فرمان داد که منادی میان مردم ندا دهد، که هرکس به آداب الهی تربیت نشود، با غصه و حسرت از این دنیا میرود.
ج- حکومت
حکومت از ریشه «حکم» به معنای فرمان، قضاوت، و ممانعت کردن است.[4] مراد از ممانعت، منع از ظلم و جور است. ابن فارس در توضیح این واژه میگوید: حکم را حکم گویند برای اینکه از ظلم و جور جلو گیری میکند، همچنان که افسار حیوان را «حکمة» میگویند، چون؛ حیوان را از حرکت و سرکشی باز میدارد. در لغت نامه های فارسی هم حکومت به معنای فرمانروایی، سلطنت، پادشاهی، داوری و قضاوت، و فرمانروایی بر یک شهر و اداره کردن شئون اجتماعی و سیاسی مردم، آمده است.[5]
حکومت در اصطلاح
برای معنای اصطلاحی حکومت، تعریف های مختلفی بیان شده است که ما در اینجا به یک تعریف اکتفا میکنیم.
حکومت عبارت است از فرمانروایی یک شخص و یا یک هیأت حاکمه و یا هیأت های مختلف بر جامعه ای به منظور تنظیم و اصلاح امور اجتماعی و انتظام امر معاش آن جامعه.[6]
اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت
اولاً، تعلیم و تربیت لازمة زندگی است، و انسان در تمام مدت عمر، همواره در حال تعلیم و تربیت است، منتهی نقش آن در دوران کودکی خیلی پررنگ تر از مراحل میانسالی و کهنسالی است. به همین جهت است که حضرت علی علیه السلام، میفرماید: «العلم فی الصغر کالنقش فیالحجر»[7] دانش آموختن در کودکی، چون نقش برسنگ است. یا اینکه حضرت در نامة 31، میفرماید: «و إنما قلب الحدث کالارض الخالیة، ما ألقی فیها من شیء قبلته» همان قلب نوجوان مانند زمین خالی است، هر بذری که در آن افشانده شود، می روید.
ثانیاً، تعلیم و تربیت نقش اساسی در رشد و تکامل جامعه دارد. چونکه؛ تعلیم و تربیت در همة ابعاد و زمینه ها، به پرورش استعداد های انسان میپردازد و انسان را متوازن و متعادل و همه جانبه پرورش میدهد. در این صورت است که انسان، علاوه بر رشد اخلاقی، عقلانی، رفتاری و جسمی، در ترقی و پیشرفت اجتماعی در ابعاد مختلف آن تأثیر میگذارد. به همین جهت است که صاحب نظران بسیاری بر این نکته تأکید دارند که مشخصه یک جامعه سالم و رشد یافته، تنها داشتن موقعیت جفرافیایی خوب و یا معادن متنوع و منابع مالی و اقتصادی و امور دیگر نیست، بلکه این نظام تربیتی و تعلیمی سالم و مترقی است که افراد جامعه را به سوی آزادی، استقلال فکری و ابتکار و خلاقیت، رهنمون میسازد، و افراد تربیت شده در چنین فضایی میتوانند کشور را در زمینه های مختلف علیمی، سیاسی، اقتصادی و غیره، به شکوفایی برسانند.
نقش حکومت در تعلیم و تربیت
یکی از ارکان مهم حکومت اسلامی، نشر فرهنگ صحیح تعلیم و تربیت است. زیرا؛ انسان یک موجود فرهنگی است، به این معنا که اعمال و رفتار انسانها، بازتابی از مجموعة تفکرات و آگاهی های آنهاست. به همین جهت، هر گونه اصلاح و دگرگونی در وضع جامعه، بدون نفوذ در فکر و روح افراد آن جامعه، امکان پذیر نیست. جالب اینکه در برنامة حکومت اسلامی که از متن قرآن مجید و سنت قطعی استنباط میشود، روی مسائل فرهنگی، تعلیم و تربیت، تبشیر و انذار، فراوان تکیه شده است و برنامه های گوناگونی در اشکال مختلف برای این معنا در نظرگرفته شده است.
تربیت حاکم قبل از تربیت رعیت
در قدم اول، لازم است که خود حاکم تربیت شده باشد. بهترین و مؤثر ترین روش تربیتی هم این است که انسان با عمل خویش دیگران را تربیت نماید، بویژه حاکم اسلامی که در رأس قدرت قرار دارد و بر همة نهاد های حاکم جامعه نظارت دارد، تنهای نیروی بازدارند او تقوای الهی و مؤدب شدن به آداب الهی است که میتواند در مورد او نقش ناظر را ایفاء نماید.
حضرت علی علیه السلام میفرماید: «من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه»[8]
هر کس که خود را به پیشوایى مردم میگمارد، باید پیش از تعلیم دیگرى نخست به تعلیم خود بپردازد و به جاى آن که به گفتار، دیگرى را تربیت کند، باید به رفتار ادب نماید.
امام علیه السلام، بر کسی که پیشوایی مردم را به عهد دارد، لازم میداند که نخست خویشتن را تعلیم دهد، یعنى: نسبت به آدابى که داناست خویشتن را تمرین دهد تا رفتار و گفتارش موافق علم و آگاهىاش باشد، براى این که مردم براى پیروى از آنچه از رفتار و حالات پیشوایان ببینند آمادهترند تا گفتار تنها، بخصوص وقتى که در رفتارها خلاف آن را مشاهده کنند، این خود باعث بدگمانى در گفتههاى او شده، و سبب میگردد که مردم به او اعتماد نکنند، و او را مصداق آیة مبارکه قلمداد نمایند که :«کبر مقتاً عند الله أن تقولوا مالاتفعلون»[9]
نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگوئید که عمل نمىکنید. و این بر خلاف تربیت است.
به همین جهت، بر حاکم اسلامی و مدیران دولتی، فرض است که در اصلاح خود بکوشند که اصلاح مردم متوقف بر اصلاح خود اینهاست. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، میفرماید: «لایصلح عوام امتی الا بخواصها، قیل ما خواص امتک یا رسول الله(ص)، فقال خواص امتی اربعة الملوک والعلماء والعباد والتجار، قیل کیف ذلک؟ قال(ص)؛ الملوک رعاة الخلق، فاذا کان الراعی ذئباً فمن یرعی الغنم...»[10] عوام امت من اصلاح نمیشوند، مگر اینکه خواص آنها اصلاح شوند، عرض شد یا رسول الله(ص)، خواص امت تو کیست؟ حضرت فرمود؛ خواص امت من چهار گروه هستند، حاکمان، علماء، عابدان و تجار. دو باره سؤال شد که چگونه اصلاح عامة مردم به این چهار گروه بستگی دارد؟ حضرت فرمود: حاکمان سرپرستان مردمند و به منزل چوپان میمانند، اگر چوپان گرگ باشد، آنوقت چه کسی از گوسفندان نگهبانی میکند؟...
حضرت علی علیه السلام، میفرماید: «الملک کالنهر العظیم تستمد منه الجداول، فإن کان عذبا عذبت وإن کان ملحا ملحت»[11] حاکم و زمامدار، همچون رود خانة پهناور میماند که جویبار های کوچک از آن جاری میشود، پس اگر آب درون آن رود خانه بزرگ شرین و گوارا باشد، آب جاری در جویبار ها نیز شرین و گوارا خواهد بود، ولی اگر شور باشد، آب آنها نیز شور خواهد بود.
از این بیانات گهربار، بخوبی دانسته میشود که نقش تربیتی حاکم تا چه حد، در اصلاح مردم مؤثر است. حضرت علی علیه السلام، در خطبة 216، میفرماید: «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة» رعیت اصلاح نمیشود مگر اینکه حاکمانشان و والیانشان اصلاح شده باشند. رفتار حاکم بازتاب بسیار وسیعی در رفتار رعیت دارد؛ بخاطر اینکه «فان الناس علی دین ملوکهم» مردم در دین پادشاهان و پیشوایان شان هستند.
وظایف حاکم
از دیدگاه اسلام، مهمترین هدف حکومت این است که زمینة رشد و تعالی فرد و جامعه را فراهم نماید، تا استعدادها در جهت کمال مطلق شکوفا گردد. حضرت علی علیه السلام، آموزش همگانی، رشد اخلاقی، و بستر سازی برای شکوفا شدن کمالات انسانی را از امور سیاسی حکومت معرفی مینماید و میفرماید: «فاما حقکم علی فالنصیحة لکم، وتوفیرفیئکم علیکم، و تعلیمکم کیلا تجهلوا وتأدیبکم کیلا تعلموا»[12] حقوق شما بر من آنست که شما را پند و اندرز داده نصیحت کنم، و بیت المال را در راه شما صرف کنم و شما را تعلیم دهم تا از جهل و نادانی نجات یابید و شما را تربیت نمایم تا آداب و رفتار اجتماعی را فرا گیرید و آگاه شوید.
امام علیه السلام، در این فراز شریف چهار تا حقوق برای رعیت بیان میکند که از وظایف حاکم اسلامی که آنها را رعایت نماید.
حضرت در جای دیگر به وظایف حاکم اشاره میکند که: «لیس علی الامام الا ما حمّل من أمر ربه؛ الابلاغ فی الموعظة، والاجتهاد فیالنصیحة، والاحیاء للسنة، واقامة الحدود علی مستحقیها واصدار السهمان علی اهلها»[13] بیگمان امام جز آنچه که از جانب خداوند مأمور است وظیفه ای ندارد، و آن، تبلیغ اوامر الهی و کوشش در اندرز و خیر خواهی، و احیای سنت، و اقامة حدود بر کسانی که مستحق آن هستند، و باز گردانیدن حقوق ستمدیدگان است. حضرت در این خطبه به پنج تا از وظایف حاکم اسلامی اشاره میکند:
1- الابلاغ فی الموعظة: با پند و اندرز فرمان خدا را برای مردم اعلام نماید.
2- الاجتهاد فى النصیحة; در خیر خواهى مردم کوشش نماید.
3- الاحیاء للسنة: احیاى سنت و رفتار بر طبق روش پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، را پیشة خویش قرار دهد.
4- اقامة الحدود على مستحقیها؛ اقامه حدود کند بر آن کس که مستحق کیفر است.
5- اصدار السهمان على اهلها: از بیت المال سهم و نصیب هرکس را به اهلش برساند.
هر یک از این مواد مذکور، از عوامل بسیار مؤثر تربیتی هستند، که اگر از طرف حاکم به مرحلة اجرا درآید، میتواند بسیاری از مشکلات جامعة اسلامی را برطرف.
چارچوب کلی نظام اسلامی
حضرت علی علیه السلام، در عهد نامة مالک اشتر، وقتی که چارچوب کلی حکومت اسلامی را برایش بیان میکند میفرماید: «جبایة خراجها، وجهاد عدوها، واستصلاح اهلها، وعمارة بلادها»[14] از وظایف حاکم اسلامی است که مالیاتهای آن سرزمین را جمع آوری کند، و با دشمنان آن کشور بجنگد، و زمینة اصلاح اهل آن سامان را فراهم نماید، و به عمران و آبادی شهر ها، قصبات، روستا ها و قریه های آن بپردازد.
از این دستور العمل حکومتی حضرت دانسته میشود که برنامه های حکومت اسلامی باید زمینه را برای اصلاح مردم فراهم کند. اگر مالیات در یافت میکند، یا جهاد دارد و یا به فکر آبادانی شهر هاست، باید همة اینها در جهتی بکار گرفته شود که زمینه ساز اصلاح مردم باشد.
فرق اصلاح و استصلاح
حضرت در این فراز نورانی میفرماید؛ «استصلاح اهلها»، ولی «اصلاح اهلها» ندارد. حضرت نمیفرماید که حاکم باید مردم را اصلاح کند، چون که؛ اصلاح مردم در اختیار حاکم نیست، بلکه اصلاح مردم در دست خود شان است. فرق «اصلاح» با «استصلاح» در همین است که اصلاح مربوط به خود شخص است و استصلاح زمینه سازی برای اصلاح می باشد. زیرا؛ هیچ حکومتی نمی تواند مردم را مجبور به اصلاح کند. اما مالیات گرفتن، اعزام سرباز برای مبارزه بادشمن و آبادانی شهرها، اینها میتوانند با اجبار باشد، ولی اصلاح مردم اینگونه نیست، اجبار در آن نمیتواند کار ساز باشد، به همین جهت است که حضرت «استصلاح اهلها» فرموده است، یعنی برنامه های حکومتی باید زمینه اصلاح را فراهم کند، تمام برنامه ها باید به صورتی باشد که اگر مردم بخواهند در راه اصلاح قدم بردارند، مانعی برسر راه شان وجود نداشته باشد. و وجه امتیاز حکومت اسلامی با سایر حکومت ها، هم در همین است. سایر حکومت ها، نیز آبادانی شهرها، مبارزه با دشمن و تأمین در آمد ها از اهداف مهم شان است، امروزه حکومتی را موفق میدانند که توانسته اند فرهنگ مالیات را در بین مردم رواج دهند، و قدرت نظامی خوبی داشته باشند، و در عمران و آبادانی کشور قدمهای بلندی برداشته باشند. اما به اصلاح و تربیت مردم کاری ندارند، اگر صحبت از اصلاح هم میشود تنها به جنبه های مادی و دنیوی آن نظر دارند.[15]
بنابر این؛ مهمترین وظیفة حاکم اسلامی، این است که زمینة رشد، و شکوفای استعداد ها، را در جامعه، آماده نماید، و آنها را در جهت کمال انسانی، هدایت نماید. بجهت اینکه حاکم اسلامی، نهاد های مهم تربیتی را در اختیار دارد.
عوامل مؤثر تربیتی- حکومتی
نماز جمعه
یکی از این عوامل نماز جمعه است که هر هفته در جامعة اسلامی، اقامه میگردد، و امت اسلامی، در آن شرکت مینمایند. حاکم اسلامی از طریق تعیین امام جمعه و تعیین سیاست های کلی تربیتی، میتواند نقش مهم را در تربیت افراد جامعه ایفا نماید.
آموزش و پروش
یکی دیگر از عوامل مهم تربیتی وزارت آموزش و پرورش است، که سیاست های کلی نظام آموزشی جامعه از طریق، محتوای کتاب ها، فضای آموزشی، و تربیتی مدارس، توسط مدیران دولتی تعیین و به مدرسه ها ابلاغ میگردد. در خود مدرسه هم عوامل دیگر، مانند همکلاسی ها، مدیران مدرسه، کارگزاران مدرسه، معلمان و مربیان، برنامه های تربیتی- تفریحی که در قالب اردو ها و برنامه های فوق العاده برگزار میشود، میتوانند در جهت تربیت دانش آموزان مؤثر واقع شوند.
رسانه های جمعی
یکی دیگر از عوامل بسیار مؤثر در تربیت رسانه هاست، که اینها نقش آموزشی، الگودهی و تقویتی دارند. اینها خود به انواع مختلف تقسیم میشوند. الف- صوتی، مثل رادیو، تلفن و... ب- تصویری، مانند تلویزیون، انترنت و...، ج نوشتاری؛ مثل روز نامه ها، مجلات و... برخی از اینها وابسته به حکومت است و برخی دیگر، در اختیار نهاد های مختلف جامعه قرار دارند، منتهی دولت بر همة اینها نظارت دارد. این تنها اختصاص به حکومت اسلامی ندارد و همة حکومت های امروزی، به خاطر اهمیتی که رسانه ها، در تعیین سرنوشت جامعه دارند،این نقش نظارتی را ایفا میکنند.
درست به همین دلیل است که در جوامع امروزی، برای رسیدن به اهداف مختلف سیاسی، اجتماعی، نظامی و اقتصادی، تلاش فراوان صورت میگیرد، که برای سلطه بر جامعه ای، ابتدا در رسانه های آن ملت نفوذ نمایند. و با تبلیغات گسترده از داخل و خارج آن کشور را به سمت سوی دلخواه، بحرکت در آورند. از همین روست که در عصر حاضر، وسائل ارتباط جمعی، مهمترین رکن هرجامعه، به حساب میآید و سرمایه گذاری های کلانی را در این رابطه انجام میگیرد.
عوامل موثر در تربیت به اینها منحصر نمیشود، اما از اینجایی که این مختصر بیش از این گنجایش ندارد، به همین اندازه اکتفا میشود.
پاورقی
[1] . سوره جمعه، آیه 2.
[2] . سوره علق، آیه 1.
[3] . منسوب به امام رضا علیه السلام، الفقه- فقه الرضا. ص 364، مشهد، ناشر؛ مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1406هـ.ق، چ اول.
[4] . احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 2، ص 91، قم: انتشارات، اسماعلیان.
[5] . محمد معین، فرهنگ معین، ذیل ماده حکم، فرهنگ عمید ج2، باب حاء.
[6] . علی عطایی، حکومت اسلامی، ص 6.
[7] . حلوه های حکمت، ص 420.
[8] . نهج البلاغه، حکمت 73، صبحی صالح.
[9] . سورة صف، آیه 3.
[10] . اثنی عشریة، یا المواعظ العددیة، ص 83.
[11] . ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج20، ص 279.
[12] . نهج البلاغه، خ 34، صبحی صالح.
[13] . نهج البلاغه، خ 105، صبح صالح.
[14] . نهج البلاغه، نامه، 53.
[15] . رضا استادی، بیست مجلس پیرامون عهد نامه مالک اشتر، ص 122.
کلمات کلیدی: